راستش تاریخ
انقضای این مطلب گذشته، مربوط به زمانیه که طنز آقای شصت چی رو نشون میدادن. اگه
یادتون باشه اونجا خیلی مهندسا رو کوبوندن و پزشکا رو بردن بالا. گفتیم بیایم
عادلانه برخورد کنیم. این شد که تصمیم گرفتیم ما هم یه پست از جنس
"گوشکوب" بنویسیم. الان به همون دلایلی که می دونید نمی تونم بنویسم.
اینم واسه خالی نبودن عریضه واسه دوستای گلم گذاشتم که منو توی کامنتا شرمنده
کردن. با ما باشید:
چند وقته که
داغونی. حوصله ی هیچ کسو نداری، از همه گریزونی، به سرت می زنه بری پیش یه
روانکاو. یه کسی که بلد باشه کمکت کنه ...
آدرس به آدرس می
ری و می رسی به یه ساختمون خوش تیپ. روی یکی از این تابلو قشنگاش اسم سوژه رو می
بینی: دکتر فلانی متخصص فلان و فلان و فلان ...
بعد از یه ربع
قرنی که توی مطبش منتظر شدی بالاخره نوبتت میشه و می ری تو ...
- سلام. خسته نباشید.
- سلام جانم... بفرمایید... من
آماده ام بشنوم مشکلتون چیه.
شروع می کنی به
گفتن و میــــــــــگی و وقتی حسابی روشنش کردی می بینی داره یه چیزایی می نویسه.
- برو یه آزمایش بده نتیجه شو
هفته ی بعد واسم بیار.
- ببخشید دکتر، مشکل من جسمی
نیست، عرض کردم ...
- دختر خوب، اگه من دکترم، من
باید بگم شما چکار کنی. نتیجه ی آزمایشو برای من بیار.
....
هفته ی بعد با
یه پاکت میری خدمت دکتر. دکتر یه نگاه متفکرانه بهش میندازه و میگه: بیا اینجا
دخترم. شما که خودت تحصیل کرده ای. این عددا رو ببین. شما مشکلی نداری.
- ولی دکتر مشکل من روحیه...
- عزیز من مگه نشنیدی میگن روح
و جسم از هم تاثیر میپذیرن، شما که جسما" سالمی ماشالله. فقط یه کم زندگی رو
به خودت سخت می گیری. خدا رو شکر کن تنت سالمه غم و غصه ی بیخودی هم نخور....
!!!
یک سال بعد:
مدتیه که به
خاطر حساسیت سرفه هات اذیتت می کنن، می ری پیش یه دکتر که راه حل بده دستت:
وارد مطب که می
شی کلی ذوق می کنی چون دیگه قرار نیست منتظر باشی. یه راست (البته نه خیلی یه
راست، بعد از اینکه چند هزار تومن پیاده شدی) در می زنی و میری تو و دکتر پشت
کامپیوتر خودشو جمع و جور میکنه و نزدیکتر که میشی و فضولیت گل میکنه و مانیتورشو
نگاه می کنی، spider solitaire شو مینیمایز میکنه (نمی بندش،
مینیمایزش می کنه چون دس به سر کردن تو زیاد طول نمی کشه) اینبار دیگه لب مطلب
میگی "من حساسیت دارم سرفه می کنم" دکتر یه نگاهی از بالا تا پایین و
بالعکس بهت میندازه و میگه "آستینتو بده بالا" فشار میگیره، ضربان قلب
می گیره بعد به مامانت می گه "یه کم به این دخترتون برسید خیلی لاغره ها! من
براش چن تا قرص اشتها آور می نویسم. فشارشم پایینه. طپش قلبم داره که. دستاتو بگیر
بینم" خیره می شه به دستات که ببینه می لرزن یا نه!
یه برگه سیاه می کنه میده دستت. بهش یادآوری میکنی
که یه دارو واسه سرفه هات می خوای. می گه واسه اونم نوشته م!
نسخه رو می دی
به آقای داروخونه می ره با یه گونی دارو بر میگرده و بهت میگه "خانم این قرصه
که دکترتون تجویز کرده خیلی وقته تولیدش متوقف شده، چند مورد عوارض بدی داشته."
دوستش میاد نسخه رو از دستش می گیره و یه نگاه معنی دار بهم میندازن و تو دهنتو که
باز مونده می بندی و ...
نتیجه گیری:
1- هیچوقت
برای حل مسائل و مشکلات روحی به پزشک مراجعه نکنید. (مشورت کنید ولی به امید کسی
نشینید.) رواندرمانی یه دروغ بزرگه. بهترین درمان مشکلات روحی آدما: زمان، خود آدم
و خدا.
2- گول
شلوغی و بروبیای مطب دکترا رو نخورید. شاید همه ی اونایی که مث شما اونجا نشستن
گول خوردن.
3- به
قول یه بزرگی دانشگاهای ما مث قیف برعکسه. رفتن توش کار حضرت فیله و از اونور به
هر ایکسی مدرک میدن میاد بیرون و با جون آدما بازی می کنه.
4- دکتر محرم همه چیز آدم نیست.
5- به
نظر می رسه spider
solitaire بازی خیلی توپی باشه. من جاهای مختلف
آدمای زیادی رو دیدم که در حین انجام
دادن وظایف شغلی spider
solitaire بازی می کنن. واقعا باید به مایکروسافت
تبریک گفت.
ختم کلام کاش اونایی که اینهمه تقدس واسه جامعه پزشکی
قائلن، اون روستایی ای رو می دیدن که با بدبختی هزینه ی نجومی درمون بچه شو جور می
کنه و جون بچه شو میسپاره دست امثال اونایی که تخصصشون توی اسپایدر و دست
به سر کردن آدماست. بقیه ی نتیجه گیری با
خودتون و انصافتون.